شهریار: گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
شهریار: کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
عبید زاکانی : بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا
مولانا : داستان عشق شاه به یک کنیزک
ایرجمیرزا : صبح نتابیده هنوز آفتاب
حافظ : ای نسیمِ سحر آرامگَهِ یار کجاست؟
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
شهریار : به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک