مجله اینترنتی مروارید

مجله ای برای تمامی سلیقه ها

نجات با تار عنکبوت

مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری

دارا و سارا

این یکی از داستان های عشقی، تلخ و شیرین است پسری  به نام دارا در یکی از روستاهای کوچک زندگی می کرد.او18 سال

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

 گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

تو بلند آوازه بودی، ای روان

تو بلند آوازه بودی، ای روان

با تن دون یار گشتی دون شدی

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم

.

اگر عالم همه پرخار باشد

اگر عالم همه پرخار باشد

دل عاشق همه گلزار باشد

.

چون نمایی آن رخ گلرنگ را

چون نمایی آن رخ گلرنگ را
از طرب در چرخ آری سنگ را

.

ثروتمندزاده و فقیرزاده


ثروتمند زاده اى را در کنار قبر پدرش نشسته بودو در کنار او فقیرزاده اى که او هم در کنار قبر پدرش بود.