۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهریار» ثبت شده است

اشعار عاشقانه شهریار

.

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد

گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

.

شعر یاریمین قاصدی از زبان استاد شهریار

هلال محرم


محرم دیر ، خانیم زینب عزاسی

بیزی سسلر حسینین کربلاسی

...

یولی باغلی قالیب دشمن الینده

داها زوارینین یوق سس- صداسی

...

فریده


هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیست

این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست

...

آن سروناز هم که به باغ ارم در است

فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست

...

نرگس دریده چشم به دیدار او ولی

دیدار آفتاب به چشم دریده نیست

...

در بزم او که خفته فرو پلک چشمها

غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست

...

هر آهوئی به هر چمنی می چرد ولی

آن آهوئی که در چمن او چریده نیست

...

زلفش بریده رشته پیوند دل ولی

خود رشته ای که دل دمی از وی بریده نیست

...

از شهریار غیر گناه مجردی

یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست

...

شهریار

همت ای پیر


پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست

همه آفاق پر از نعره مستانه تست

...

در دکان همه باده فروشان تخته است

آن که باز است همیشه در میخانه تست

...

دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز

زیور زلف عروسان سخن شانه تست

...

ای زیارتگه رندان قلندر برخیز

توشه من همه در گوشه انبانه تست

...

همت ای پیر که کشکول گدائی در کف

رندم و حاجتم آن همت رندانه تست

...

ای کلید در گنجینه اسرار ازل

عقل دیوانه گنجی که به ویرانه تست

...

شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل

هر که توفیق پری یافته پروانه تست

...

همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست

همه بازش دهن از حیرت دردانه تست

...

زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد

چشمک نرگس مخمور به افسانه تست

...

ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان

شهریار آمده دربان در خانه تست

...

شهریار

یکشب با قمر


از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست

آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

...

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید

چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست

...

آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت

آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست

...

شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق

پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست

...

تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم

یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

...

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا

جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست

...

مهمان عزیزی که پی دیدن رویش

همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست

...

ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش

آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

...

ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام

برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست

...

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود

بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست

...

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید

کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

...

شهریار