شعر شهریار : خجل شدم زجوانی که زندگانی نیست

جمعه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ب.ظ

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست

شعر شهریار

من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار

خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

.

همه بگریه ابر سیه گشودم چشم

دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست

اشعار شهریار

به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم

دریغ و درد که این انتحار آنی نیست

.

نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس

به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست

.

ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند

به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست

.

🌸 با هم به کودکان سرطانی کمک کنیم 🌸

با کمک‌های کوچک خود، امید بزرگی در دل کودکان سرطانی بکاریم.

نظر شما برای ما ارزشمند است

💬 خوشحال می‌شویم دیدگاه ارزشمند شما را در بخش نظرات بخوانیم. تجربه‌های شما می‌تواند راهنمای دیگران باشد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی