شعر شهریار : خجل شدم زجوانی که زندگانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
.
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
.
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
.
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
.
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست
شهریار
اشعار پیشنهادی:
اشعار پیشنهادی: