رباعیات عاشقانه و خواندنی رودکی

شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ
رودکی، شاعر و فیلسوف بزرگ ایرانی، در قرن پنجم هجری قمری (یازدهم میلادی) زندگی می‌کرد. وی به نام کامل ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمان خوشرو شهرستانی شهریار معروف است. رودکی بیشتر به خاطر شعرهای زیبا و قدرت بیان برجسته‌اش شناخته می‌شود. آثار او شامل مجموعه‌هایی از غزلیات، قصاید، رباعیات و مثنوی‌هاست که به زبان فارسی نگارش شده‌اند. وی به طور گسترده‌ای از موضوعات مختلفی مانند عشق، طبیعت، معنویت و اخلاق در آثار خود بهره برده است. سبک شعری رودکی، غنی از تصاویر و آرمانی بوده و با استفاده از شیوه‌های شعری متنوع مانند تشبیه، استعاره و تمثیل، خلق آثاری شاعرانه و هنرمندانه دارد. رودکی به عنوان یکی از شعرای برجستهٔ عصر آخوندی شناخته شده و تأثیر زیادی در شعر فارسی بعدی داشته است.

***

چون کار دلم ز زلف او ماند گره

بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره

امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!

کان هم شب وصل در گلو ماند گره

 

رباعیات رودکی

 

زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده

وندر گل سرخ ارغوان پیچیده

در هر بندی هزار دل در بندش

در هر پیچی هزار جان پیچیده

 ***

چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه

با نیک و بد دایره درباخت کجه

 هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام

طالع به کفم یکی نینداخت کجه 

*** 

ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو

وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو

افغان خروس صبح گاه از غم تو

آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! 

*** 

یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم

 چون دست زنان مصریان کرد دلم

ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم

امروز نشانهٔ غمان کرد دلم

***  

واجب نبود به کس بر، افضال و کرم

واجب باشد هر آینه شکر نعم

تقصیر نکرد خواجه در ناواجب

من در واجب چگونه تقصیر کنم؟

 

رباعیات عاشقانه رودکی

 

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل

بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم

این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل

*** 

چون کشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز

از جان تهی این قالب فرسوده به آز

بر بالینم نشین و می‌گوی بناز:

کای من تو بکشته و پشیمان شده باز

***

آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر

ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر

دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر

لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر 

*** 

هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر

 بیدستانیست این ریاض بدو در

بیهوده همان، که باغبانت به قفاست

چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر

اشعار عاشقانه رودکی  

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به هزار غم پراگنده شود


اشعار پیشنهادی :

شعر شهریار : خجل شدم زجوانی که زندگانی نیست 

شعر عاشقانه معروف حامد عسکری : رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ...

شعر عاشقانه فاضل نظری: نسبت عشق به من نسبت جان است به تن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.