شعر شهریار

شهریار : به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک

به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک

که من چو لاله به داغ تو خفته‌ام در خاک

***

چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین

شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک

***

همچنین بخوانید: خجل شدم زجوانی که زندگانی نیست

***

سری به خاک فرو برده‌ام به داغ جگر

بدان امید که آلاله بردمم از خاک

***

اگر به دامن‌ِ چاک آمدم در این گیتی

هزار شکر که رفتم چو گل به دامن‌ِ پاک

***

به تربتم چو گذشتی، به طیب نفس ای گل

آبی به فاتحه بگشا که طیّب الله فاک

***

تو ای که فاتحه بر خاک اولیا خواندی

موالیای تو خواند فرشته بر افلاک

***

همچنین بخوانید:  رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ...

***

جهان چه فتنه که از روی خوش نشان دادن

به خیل پاکدلان بخل ورزد و امساک

***

چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین

چو پیریت به سر آرند حاکمی سفاک

***

خزان به سُخره کند گاه گوشوار مویز

به گوش پیرزن گوژپشت طارم تاک

***

بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری

که ساز من همه راه عراق می‌زد و راک

***

به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک

***

همچنین بخوانید: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

***

به خاک این دل مسکین عَلَم کن آن دم و دود

که خُفته خُرد و خمیر از خمار آن تریاک

***

ز تخت و تاج فریدون چه حکمتی بِهْ از این

که کاوه دادِ دلِ خود ستانَد از ضحّاک

***

ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی

که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک

***

تو شهریار به راحت برو به خواب ابد

که پاک‌باخته از ره‌زنان ندارد باک

شهید عشق -شهریار

همچنین بخوانید: دکلمه عاشقانه فریدون مشیری : آب آئینه‌ی عشق گذران است

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی