دکلمه عاشقانه فریدون مشیری : آب آئینهی عشق گذران است
جمعه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ
یادم آید...
تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند...
برین آب نظر کن!
آب...
آئینهی عشق گذران است
تو که امروز...
نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا
که دلت بادگران است
تا فراموش کنی...
چندی از این شهر سفر کن...
باتو از عشق...؟!
ندانم:)
سفر از پیش تو...؟!
هرگز نتوانم :)
روز اول...
که دل من به تمنای تو پرزد...
چون کبوتر لب بام تو نشستم...
تو به من سنگ زدی...
من نه رمیدم، نه گسستم:)
رفت...
رفت در ظلمت غم ...
آن شب و شبهای دگر هم
نه ...
گرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم
نه...
کنی دیگر از آن کوچه گذرهم...
بی تو اما به چه حالی ...
من از آن کوچه گذشتم :)
فریدون مشیری
- شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
- رمان عاشقانه جراحی قلب
- در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
- شعر مست و هشیار شاهکار اعتصامی از مشکلات کشور
- چه زیبا میگوید مولانا: تا نباشد امر حق...
- دکتر انوشه: عاشق یک نفر باش...
🌸 با هم به کودکان سرطانی کمک کنیم 🌸
با کمکهای کوچک خود، امید بزرگی در دل کودکان سرطانی بکاریم.
حمایت از کودکان محک
نظر شما برای ما ارزشمند است
💬 خوشحال میشویم دیدگاه ارزشمند شما را در بخش نظرات بخوانیم. تجربههای شما میتواند راهنمای دیگران باشد.