آتش دل

شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۳۴ ب.ظ

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

.

بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را

شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

.

بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است

بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست

.

جواب داد که من نیز صاحب هنرم

درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

.

میان آتشم و هیچگه نمیسوزم

هماره بر سرم از جور آسمان شرریست

.

علامت خطر است این قبای خون آلود

هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

.

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست

.

خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست

.

از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت

که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست

.

یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه

ز خوب و زشت چه منظور؟ هر که را نظریست

.

نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد

صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست

.

میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند

که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست

.

تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین

بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست

.

ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

.

هنر نمای نبودم بدین هنرمندی

سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

.

گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت

بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست

.

تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی

هنوز آنچه تو را مینماید آستریست

.

از آن، دراز نکردم سخن درین معنی

که کار زندگی لاله کار مختصریست

.

خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت

که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست

.

کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید

اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.