شعر شهریار

شهریار: بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند

بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند

به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند

***

قفس بگشا و پروازش ده این بد طوطی خاموش

که گلبانگ هم‌آوازش سوی هندوستان خواند

***

همچنین بخوانید: کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

***

به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان‌دیده

دگر سازش غم‌انگیز است و آواز خزان خواند

***

دل وامانده‌ام بس همرهانش کاروانی شد

اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند

***

مگر پروانه مطرح بوده و شب‌های افسانه

که شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند

***

اشعار مرتیط : به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک

***

چه دستانی‌ست با این گوژپشت پیر تاکستان

که در در عالم مستیش سرو راستان خواند

***

چه ناز آهنگ ساز دل که هم دل‌ها به وجد آرد

اگر از تازه‌ها گوید و گر از باستان خواند

***

هنوزت غنچهٔ پیچیده است، با این برگ‌ها چون گل

کتابی کن که دل، هم با زبان هم بی زبان خواند

***

اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری

به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند

***

شعری دیگر از شهریار: در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

***

مگس را دست بر سر باد از آن خوانِ شکر یارب

که طوطی را به قند لعل نوشین، میهمان خواند

***

دلا ما را به خوی خوانده‌است دکتر مرتضای شمس

نه آخر شمس ملا را به آذربایجان خواند

***

به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا

که شمست مرحبا‌گویان سرود ساربان خواند

سرود ساربان - شهریار

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی