شعر

شعر در وصف مادر؛ مهربان ترین اعجاز خلقت

شعر در وصف مادر از شاعران معروف


جوانى سر از رأى مادر بتافت 
دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد 
که اى سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نیروى حالت نبود 
مگس راندن از خود مجالت نبود؟

تو آنى کزان یک مگس رنجه‌اى 
که امروز سالار و سرپنجه‌اى...

چه پوشیده چشمى ببینى که راه 
نداند همى وقت رفتن ز چاه

تو گر شکر کردى که با دیده‌اى 
وگرنه تو هم چشم پوشیده‌اى

سعدی

❆❆❆❆❆❆❆

ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش



ستمگر چرا گشتی ای ماهروی
همه رازها پیش مادر بگوی



گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد

فردوسی

❆❆❆❆❆❆❆

نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

مولوی

❆❆❆❆❆❆❆

اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار

عطار

❆❆❆❆❆❆❆

ای سنایی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن

سنایی

❆❆❆❆❆❆❆


از درختی که مام بالا رفت
دخت بر شاخ نیز غیژد تفت

گفت و خوش گفت پیر برزیگر
این چنین دختر آنچنان مادر

سری آنسان سزای این پنجه
به چنان دیگ، لایق این کمچه

علی اکبر دهخدا

❆❆❆❆❆❆❆

فرزند، ز مادر است خرسند
بیگانه کجا و مهر مادر

پروین اعتصامی

❆❆❆❆❆❆❆

 آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر

دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر

رهی معیری

❆❆❆❆❆❆❆

مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود

هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود؟

در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار...

دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسید...

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش...

مادر! تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما، در کنار ماست

از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد، درد زندگی و روزگار ماست

نادر نادرپور

❆❆❆❆❆❆❆

مادری دارم
بهتر از برگ درخت



بوی ترانه‌ای گمشده می‌دهد
بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می‌کند
از پنجره
غروب را به دیوار کودکی‌ام تماشا می‌کنم

سهراب سپهری

❆❆❆❆❆❆❆

این‌جا مادران از کویر می‌آیند
اما دریا می‌زایند

سلمان هراتی


چه زیبا می‌گوید مولانا: تا نباشد امر حق...

رباعیات عاشقانه و خواندنی رودکی

شعر رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ...


شعر معاصر در وصف مادر در قالب‌های سنتی


نرفت از سرم هر گز هوای تو مادر
هنوز می‌تپد این دل برای تو مادر

چه‌سان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکرده‌ام دل و جان را فدای تو مادر

چه چاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لقای تو مادر

چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام می‌شنوم من صدای تو مادر

درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عالم وفای تو مادر

مقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر

نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هر جا صفای تو مادر

رموز جوهر تُست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر

نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر

❆❆❆❆❆❆❆

در چشم‌های خوب تو یک آسمان غم است
انگار خیس شبنم گل‌های مریم است

در من شکست بغض ترک خورده قدیم
وقتی که در صدای تو آه دمادم است

از دست‌های روشن تو شعله می‌کشد
مادر! نوازشی که به پاکی شبنم است

پیچیده عطر عشق زلال تو در دلم
عشقی که جاودانه‌ترین عشق عالم است

در چشم‌هات گرچه شررریز آرزوست
اما برای زخم غزل‌هام، مرهم است

با تو تمام پنجره‌ها رو به سمت نور
بی تو نگاه آینه‌ها غرق ماتم است

مادر چگونه از تو بگویم که واژه‌ها
هر قدر عاشقانه شود باز هم کم است

❆❆❆❆❆❆❆

به تن بخشد روان آوای مادر
زداید غم ز دل سیمای مادر

فراموشت شود رنج و غم و درد
ببینی تا رخ زیبای مادر

اگر ملک جهان را بر تو بخشند
بحق حق نگیرد جای مادر
مشام جان ز مادر شد معطر
ب جنت به زیر پای مادر

اگر خواهی خدا گیرد تو را دست
بدست آور دل شیدای مادر

مرنجان قلب پاک و مهربانش
که رنجد خالق یکتای مادر

بگردی گر تو گرد این جهان را
نمی‌جوئی کسی همتای مادر

پدر گرچه در عالم بی نظیر است
ولی دارد صفا دنیای مادر

❆❆❆❆❆❆❆

من زاده شدم به عشق مادر 
پرورده شدم به عشق مادر

در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر

بوی تن او بهار هر فصل
بشکفته شدم به عشق مادر

تعلیم نمودیم بیاموز
وارسته شدم به عشق مادر

از رنج زمان عبور دادی
نی خسته شدم به عشق مادر

آموخت مرا صبور باشم
دل‌بسته شدم به عشق مادر

هر ملک به زیر پای مادر
گل‌دسته شدم به عشق مادر

چون داد مرا ز شیره جان
لب‌بسته شدم به عشق مادر

در ساحل قلب بی کرانش
وابسته شدم به عشق مادر

امید ارجمندی

❆❆❆❆❆❆❆

مادر، اگر دعای شبانگاهی‌ت نبود
من در لهیب آتش غم می‌گداختم

مادر، اگر گناه نبود این به درگهت
بی‌شک تو را به جای خدا می‌شناختم

تا دیده‌ام به روی جهان باز شد، ز شوق
لبخند مهربان تو جان در تنم دمید

فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید

مادر، قسم به آن همه شب‌زنده‌داری‌ت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو

آیینه‌دار مهر و عطوفت تویی، تویی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو

روزی که طفل زار و نحیفی بُدم، ز مهر
چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده‌ای

مادر، به راه زندگی من فدا شدی
دایم مرا تو مونس و غمخوار بوده‌ای

مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است

نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است



مرا ز شیره جان دادی تو شیر مادر
در پای نوجوانت گشتی تو پیر مادر

کانون زندگانی گرم از محبت توست
آغوش گرم خود را از ما مگیر مادر

گر کودک عریزت خاری رود به پایش
دیگر ز زندگانی گردی تو سیر مادر

پاس محبت تو از دست ما نیاید
چون مهر مادی نیست جبران‌پذیر مادر

در زیر پای مادر باشد بهشت، آری
در منزلت ترا نیست هرگز نظیر مادر

تو کودکان خود را آزاد پرورانی
خود را بدین محبت کردی اسیر مادر

سیلاب اشک گردد جاری ز دیده تو
گر نور چشمت آید در خانه دیر مادر

کودک به روز مادر با هدیه‌های ناچیز
سر را ز شرمساری افکنده زیر مادر

بر لوح آفرینش پرتو جاویدانی‌ست
از صدق دل بگویم هرگز نمیر مادر

❆❆❆❆❆❆❆

سلطان غم، چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزار باغم مادر

بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر

در قلب من این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است

ای وای من قدر تو را نشناختم 
من را ببخش تنها به خود پرداختم

تو با بدی‌ام ساختی و سوختی
تنها چراغ خانه را افروختی

هر جمعه‌ها چشمت به قاب جاده‌ها
شاید بیاید امن یجیب جاده‌ها

کسی که تا همیشه پای من سوخت 
چراغ خانه سرد من افروخت

شبی که سر به بالین تبم سوخت 
زمین و آسمان یکجا به هم دوخت 

مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر 

ای گریه‌ات پشت و پناهم مادر 
من با دعایت روبراهم مادر 

❆❆❆❆❆❆❆

مادر ای یکدانه و تنهاترین غم خوار من 
از من عاشق‌تر به من دیوانه و بیمار من

وصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شب‌ها تا ابد در کار من

پروراندی جان من با رنج‌های بی‌شمار
کی شود قربانیت این جان بی‌مقدار من

خرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زنده‌ام ای ابر باران‌دار من

شرح لطفت در ازل افسانه‌ای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار من

قصه ننوشته مهر و وفا را خوانده‌ای
ای که مهرت تا ابد در سینه تبدار من

درد‌هایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من

هستیم هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز می‌باشم ز تو ای سبزی افکار من

سال‌های عمرت افزون از هزاران سال باد
سال‌های عمر من قربانیت ای یار من

❆❆❆❆❆❆❆

کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما

قلب او سرچشمه امیدهاست
سینه او مشرق خورشیدهاست

رمز عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است

هرچه دارم من همه از مادر است
پای تا سرشعله‌ام زین اخگر است

❆❆❆❆❆❆❆

مادر ای روح نوازش، روح ناز
با قصور و کوتهی‌هایم بساز

مادر ای شرمنده از رفتار تو
دفتر عشقم پر از اشعار تو

مادر ای معنی بودن یا وصال
جسم من شرمنده از کردار تو

مادر ای چشمان دریای بهار
اشک‌هایم را به سیلابت سپار

مادر ای جنت به زیر پای تو
حسرتم بوسه زدن بر پای تو

مادر ای خورشید تابان امید
گرمی نور تو ما را شد نوید

❆❆❆❆❆❆❆

تو هوای پاک خونه
دستای تو سایه بونه

توی قلب عاشق من
عشق تو قد جنونه

❆❆❆❆❆❆❆

مادر ای معنی ایثار
تو گل باغ خدایی

توی روزگار غربت
با غم دل آشنایی

❆❆❆❆❆❆❆

مادر اون چشاتو قربون
هر چی عشقه تو چشاته

مهر تو تموم نمیشه
آخه چشمه حیاته!

❆❆❆❆❆❆❆

می‌نویسم از سر خط
مادر ای معنی بودن

می‌نویسم تا همیشه
تویی لایق ستودن

 


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

متنی که حالمو خوب کنه

سخنان استیو هاروی درباره تسلیم نشدن و ادامه دادن


شعر نو در وصف مادر


مادری دارم آرام
بی‌پروا از سکوت آب‌ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیف‌تر از انوار بهار
کلامش آفتاب، صدایش باران

مادری دارم که خواندن نمی‌دانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را

❆❆❆❆❆❆❆

مادر بهتر آنکه بوسه‌ات را
به سنگی بخشیده بودی تا به گونه من
آه مادر! اگر پرنده‌ای به دنیا می‌آوردی
در گرمای آغوشت پناه می‌گرفت
اگر درختی به دنیا می‌آوردی
از آوای ترانه‌ات به سبزی می‌گرایید برگ‌هایش
ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی
تنهای تنها مانده‌ای
ای نازنین آه!
چه تلخ است انسان زاده شدن
وقتی که انسان را برادری جز دشنه نیست

❆❆❆❆❆❆❆

مادر ای سایه الطاف خدا 
ای سراسر همه مهر 
ای دل انگیزترین معنی عشق 
ای که یادت همه آرامش من 
ای وجودت همه خواهش من 
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر 
مروه و حج و صفایی مادر 
زیر پای تو بهشت است بهشت 
باز هم طفل توام 
هرچه کردم 
چه زیبا و چه زشت 
دست تو گرمترین گرمی مهر 
مهر تو پاکترین معنی عشق 
نفست رایحه ریحان است 
دیدن روی نکویت مادر 
همه درد مرا درمان است 
ورد زیر لب تو ذکر دعاست 
خانه با بودن تو 
بهترین باغ دل انگیز خداست 
پاک‌تر از همه پاکی‌هایی
خوب‌تر ازهمه خوبی‌هایی
با صفاتر ز همه دنیایی

مادرم
مادر خوبم به خدا
دفتر عمر مرا 
تو چو شیرازه هستی هستی 
تو سزاوار چه هستی؟ همه چیز 
من چه دارم که تو را زیبد ؟ هیچ 

سایه لطف خدایی مادر 
معنی عشق و وفایی مادر 
شعر من درخور تفسیرت نیست 
اوج مهری و صفایی مادر

 

متن ترانه در وصف مادر

تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه

صبوری‌های تو مادر، منو به گریه می‌اندازه

مثل یک طفل خواب آلود، من محتاج آغوشم

از آن لالایی‌هات مادر، بخون بازم توی گوشم

برای سرنوشت من، تو دلواپس ترین بودی 

برای اشک‌های من، همیشه آستین بودی

تو ای همیشه غم خوارم، تو ای محرم ترین یارم

به نام نامی مادر، همیشه دوستت دارم

نوازش کن مرا با دست که فرزند تو غمگینه

کی می‌خواد بعد از این تو قلب من جای تو بنشینه

گل من روزگار روزی تو رو از شاخه می‌چینه 

در آغوشم بگیر مادر که رسم روزگار اینه

❆❆❆❆❆❆❆

مادر من مادر من در طواف عطر تو خدارو دیدم

مادر من مادر من با تو به شکوه و زیبایی رسیدم

آسمان در عمق چشمت ریشه دارد

خنده کن تا در زمین باران ببارد

من کجا و ترسم از دیوار و بن بست

تا که رد پای تو مرز بهشتست

لمس دستت لمس دریاست

با تو از هر سرابی در امانم

تا گلو در تبر در خزانم

پیش تو من بهاری ناگهانم

مادر من مادر من سجده فرشته‌ها به دامن تو

مادر من مادر من راز خلقت در نگاه روشن تو

شعله‌ها بر جمع زدن جز زندگی نیست

رسم پروانه به جز پروانگی نیست

عشق تو اما برای این جهانست

نقطه تلفیق خاک و آسمانست

❆❆❆❆❆❆❆

وقتی تو باشی توی دنیام همه چی زیباست

حتی تو تاریکی صدای تو مثل رویاست

دستِ تو تو دستمه انگار همه چی دارم

خدا می‌‌دونه که چقد مادر دوسِت دارم

قلبم میره واسه صدای خنده‌های ناز تو

مادر قشنگم

بازم بخون در گوشم با صدای نازت از عشق

مادر قشنگم

وقتی که اسمم می‌شینه روی لبای تو

بی‌اختیار پَر می‌کشه دلم برای تو

تو بغلت آروم می‌شم بس که دوسِت دارم

می‌دونی من یه لحظه هم تنهات نمی‌ذارم

ترانه‌سرا: رضا شیر

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی