شعر حافظ

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

***

شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی

خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد

***

همچنین بخوانید: خجل شدم زجوانی که زندگانی نیست

***

چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب

که به امید تو خوش آب روانی دارد

***

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا

نه سواریست که در دست عنانی دارد

***

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی

آری آری سخن عشق نشانی دارد

***

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی

برده از دست هر آن کس که کمانی دارد

***

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

***

همچنین بخوانید: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

***

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

***

مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای

هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

***

مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش

کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد


حافظ


همچنین بخوانید: ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی