بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد

***

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

***

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

به سراغ غزل و زمزمه یار آمده باشد

***

از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

***

اینش آغوش وطن گر که در آن گردش خاطر

نوبت خاطرهٔ یار و دیار آمده باشد

***
***

یار کو رفته به قهر از سر ما هم ز سر مهر

شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد

***

در دماغ دل از آن غالیهٔ زلف هنوزم

گوییا قافلهٔ مشک تتار آمده باشد

***

زلف شیرین که کمندی‌ست شکارافکن و شاهین

شرطش است است که خسرو به شکار آمده باشد

***

لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی

به تماشای من آن لاله‌عذار آمده باشد

***
***

چه به نوشینی آن شربت مرگم که نگارین

با گل و شمع حزینم به مزار آمده باشد

***

جان به زندانِ تنِ سوخته می‌خواستی ای دل

جز پی داغ تو دیدن به چه کار آمده باشد

***

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد

شهریار

همچنین بخوانید: رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ...

🌸 با هم به کودکان سرطانی کمک کنیم 🌸

با کمک‌های کوچک خود، امید بزرگی در دل کودکان سرطانی بکاریم.

نظر شما برای ما ارزشمند است

💬 خوشحال می‌شویم دیدگاه ارزشمند شما را در بخش نظرات بخوانیم. تجربه‌های شما می‌تواند راهنمای دیگران باشد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی