آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

 

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

 

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

 

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

 

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

 

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

 

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

 

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

 

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

 

استاد شهریار 

مطالب بیشتر :

سلام
عالیه این شعر استاد شهریار
دنبال شدید
دوست داشتید شمام وب منو دنبال کنید
دنبال شدید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.