شهریار: گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
گاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
***
چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت
***
همچنین بخوانید: پروین اعتصامی : بغاری تیره، درویشی دمی خفت
***
تو گوهر سرشکی و دردانه صفا
مژگان فشانمت که به دامن نشانمت
***
سرو بلند من که به دادم نمیرسی
دستم اگر رسد به خدا میرسانمت
***
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
***
مطلب پیشنهادی: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
***
ماتمسرای عشق به آتش چه میکشی
فردا به خاک سوختگان میکشانمت
***
دست نوازشی به سر و گوش من بکش
سازی شدی که شور و نوایی بخوانمت
***
تو ترک آبخورد محبت نمیکنی
اینقدر بیحقوق هم ای دل ندانمت
***
همچنین بخوانید: چه زیبا میگوید مولانا: تا نباشد امر حق...
***
ای غنچه گلی که لب از خنده بستهای
بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت
***
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
***
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه میچرانمت
***
لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
شهریار - ملال محبت
مطلب پیشنهادی: شعر عاشقانه معروف حامد عسکری : رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ...