حکایت کنند از بزرگان دین

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۲۳ ب.ظ

حکایت کنند از بزرگان دین

حقیقت شناسان عین الیقین

.

که صاحبدلی بر پلنگی نشست

همی راند رهوار و ماری به دست

.

یکی گفتش: ای مرد راه خدای

بدین ره که رفتی مرا ره نمای

.

چه کردی که درنده رام تو شد

نگین سعادت به نام تو شد؟

.

بگفت ار پلنگم زبون است و مار

وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار

.

تو هم گردن از حکم داور مپیچ

که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

.

چو حاکم به فرمان داور بود

خدایش نگهبان و یاور بود

.

محال است چون دوست دارد تو را

که در دست دشمن گذارد تو را

.

ره این است، روی از طریقت متاب

بنه گام و کامی که داری بیاب

.

نصیحت کسی سودمند آیدش

که گفتار سعدی پسند آیدش


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.