یک روز کنار دریا
سرگرمی

یک روز کنار دریا

پیرزنی برای اولین بار در عمرش کنار دریا می‌رفت. قبل از این‌که راه بیفتد، همسایه‌ها دورش را گرفتند و گفتند که از بابت همه چیز خیالش جمع باشد و فقط برای آنها یک شیشه آب‌دریا سوغات بیاورد!


بالاخره پیرزن کنار دریا رسید. آن موقع، اوج مَد بود و آب دریا حسابی بالا آمده بود. پیرزن از پیرمرد قایقرانی که همان اطراف بود خواهش کرد که یک بطری آب دریا به او بفروشد!


پیرمرد که چشم‌هایش گرد شده بود، بروبر به زن نگاه کرد و گفت: «خوب، هر بطری آب دریا 5 سنت!»


پیرزن پنج سنت را به قایقران داد و بطری را پر از آب کرد و خوشحال رفت تا چرخی در شهر بزند. چند ساعت بعد که پیرزن برگشت تا برای آخرین بار با دل سیر به دریا نگاه کند، وقت جزر بود و آب دریا پایین رفته بود.


پیرزن با تعجب فریاد زد: «اوه! خدای من! جناب ماهیگیر شما عجب تجارتی به هم زده‌اید؟!»


بیتوته

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی