مولانا : داستان عشق شاه به یک کنیزک
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
***
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
***
همچنین بخوانید: بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست
***
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
***
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
***
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
***
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
***
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
***
همچنین بخوانید: ضرب المثل " از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
***
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
***
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
***
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
***
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
***
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
***
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
***
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
***
همچنین بخوانید: 8 قانون از 48 قانون قدرت : اهدافت رو پنهان نگه دار!
***
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
***
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
***
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
***
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
***
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
***
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
مولانا