راز واژگونی تخت و تاج شاه ظالم
پادشاهی نسبت به ملت خود ظلم می کرد، دست چپاول بر مال و ثروت آنها دراز کرده، و آنچنان به آنان ستم نموده که آنها به ستوه آمدند و گروه گروه از کشورشان به جای دیگر هجرت می کردند، و و غربت را بر حضور در کشور خود ترجیح دادند. همین موضوع موجب شد که از جمعیت بسیار کاسته شد و محصولات کشاورزی کم شد و به دنبال آن مالیات دولتی اندک، و اقتصاد کشور فلج، و خزانه مملکت خالی گردید.
ضعف دولت او موجب جرأت دشمن شد، دشمن از فرصت بهره گرفت و تصمیم گرفت به کشور حمله کند و با زور وارد مملکت شود:
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش از ننوازی برود لطف کن که بیگانه شود حلقه به گوش
در مجلس شاه، (چند نفر از خیرخواهان) صفحه ای از شاهنامه فردوسی را برای شاه خواندند، که در آن آمده بود:
(تاج و تخت ضحاک پادشاه بیدادگر (با قیام کاوه آهنگر) به دست فریدون واژگون شد.) (تو نیز اگر همانند ضحاک باشی، نابود می شوی.)
وزیر شاه از شاه پرسید: آیا می دانی که فریدون با اینکه مال و حشم(۵۰) نداشت، چگونه اختیاردار کشور گردید؟
شاه گفت: چنانکه (از شاهنامه) شنیدی، جمعیتی متعصب دور او را گرفتند، و او زا تقویت کرده و در نتیجه او به پادشاهی رسید.
وزیر گفت: ای شاه! اکنون که گرد آمدن جمعیت، موجب پادشاهی است، چرا مردم را پریشان می کنی؟ مگر قصد ادامه پادشاهی را در سر نداری؟
همان به که لشکر به جان پروری که سلطان به لشکر کند سروری
شاه گفت: چه چیز باعث گرد آمدن مردم است؟
وزیر گفت: دو چیز؛ ۱- کرم و بخشش، تا به گرد او آیند. ۲- رحمت و محبت، تا مردم در پناه او ایمن کردند، ولی تو هیچ یک از این دو خصلت را نداری:
نکند جور پیشه(۵۱) سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند
شاه از نصیحت وزیر خشمگین و ناراحت شد، و او را زندانی کرد. طولی نکشید پسر عموهای شاه از فرصت استفاده کرده و خود را صاحب سلطنت خواندند و با شه جنگیدند، مردم که دل پری از شاه داشتند، به کمک پسر عموهای او شتافتند و آنها تقویت شدند و براحتی تخت و تاج شاه را واژگون کرده و خود به جای او نشستند، آری:
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست دوستدارش روز سختی دشمن زورآور است
با رعیت صلح کن وز جنگ ایمن نشین زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است