خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد
خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
***
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
***
همچنین بخوانید: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
***
ماه درویشنواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد
***
دل همه کوکبهسازی و شبافروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
***
دل بریان نگر و سفرهٔ احسان خدا
کاینچنین سرزده مهمان به سر خوان آمد
***
همچنین بخوانید: کل کل دوشاعر برسر خلقت زن و مرد
***
وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد
***
با من این نسیه که همراه به نسیانم بود
هنری شد که به نقد آفت حرمان آمد
***
بیخیال سر و سامان که چه بسیار مرا
با خیالی سر شوریده به سامان آمد
***
ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم
چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد
***
یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد
خوب شد پیر شدم کمکم و نسیان آمد
***
شهریارا دل عشاق به یک سلسلهاند
عشق از این سلسله خود سلسلهجنبان آمد
شهریار
همچنین بخوانید: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد