۱۹۷ مطلب با موضوع «سرگرمی» ثبت شده است
دست نیافتنی بزرگ

دست نیافتنی بزرگ

دهکده مجاور مدرسه شیوانا زن و مرد فقیری بودند که یک پسر کوچک بیشتر نداشتند. به خاطر بیماری و فقر زن و مرد به فاصله کمی از دنیا رفتند و پسر کوچکشان را با یک جفت گوسفند نر و ماده تنها گذاشتند.

توهم

توهم

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

 

مرد پولدار و مسئول خیریه

مرد پولدار و مسئول خیریه

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه...پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.

سوءتفاهم

سوءتفاهم

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت :سلام حالت خوبه ؟

پسرک ویلچر نشین

پسرک ویلچر نشین

مرد ثروتمندی سوار بر اتومبیل  گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابانی می گذشت.

جنبه

جنبه

مردی می‌خواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض کند. 

او پشت پنجره بود

او پشت پنجره بود

 روزی از روزها جانی با خانواده اش برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ به مرزعه رفته بودند.

یک روز کنار دریا

یک روز کنار دریا

پیرزنی برای اولین بار در عمرش کنار دریا می‌رفت. قبل از این‌که راه بیفتد، همسایه‌ها دورش را گرفتند و گفتند که از بابت همه چیز خیالش جمع باشد و فقط برای آنها یک شیشه آب‌دریا سوغات بیاورد!

قربانی

قربانی

یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .

راز زندگی

راز زندگی

در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید