۲۰۲ مطلب با موضوع «سرگرمی» ثبت شده است

حکایت قاضی و کوزه عسل ملانصرالدین
ملا نصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تائید میکرد ولی از بخت بد وی، قاضی اصلاً کاری را بدون باج انجام نمی داد.

دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد، او یک اکواریم شیشه‌ای ساخت و اونو با یک دیوار شیشه‌ای دو قسمت کرد‌.

ظلم بر کوتاه قد
انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو انوشیران گفت: کسی بر کوته قامت ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا! آن که بر من ستم راند، از من کوتاه تر است. خسرو بخندید و دادش بداد.

 

یک روز، یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه. بطوری که خودرو هردوشون به شدت اسیب میبینه.

از زندگی لذت ببرید! انسانها، به سمت کسانی بیشتر جذب می‌شوند که می‌ دانند چطور از زندگی لذت ببرند و شاد باشند. به جای آنکه ایده‌آل ‌گرایی کنید، شروع کنید به لذت بردن از چیزهایی که همین الان در دسترس‌ تان هست.

یکی از شاهان عرب به نزدیکانش گفت: (حقوق ماهانه فلان کس را دو برابر بدهید، زیرا همواره ملازم درگاه و آماده اجرای فرمان است، ولی سایر خدمتکاران به لهو و سرگرمیهای باطل اشتغال دارند و در خدمتگذاری سستی می کنند.)

 باز هم میخواهمت ( شعر عاشقانه )

بیهوده میگردم به دنبالت،
وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت
شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم

یکی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:

مولای من استاد شما که بود؟

حکایت کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند.

مردی هر روز صبح به صحرا می رفت، هیزم جمع می کرد و برای فروش به شهر می برد. زندگی ساده اش از همین راه می گذشت. تنها بود و همین روزی اندک بی نیازش می کرد.