ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۲۲ ب.ظ

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

.

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست

هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

.

افسوس که شد دلبر و در دیده گریان

تحریر خیال خط او نقش بر آب است

.

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

.

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن

اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

.

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید

در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است

.

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم

دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

.

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت

کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

.

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز

بس طور عجب لازم ایام شباب است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.