فریاد حسرت

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۲۳ ب.ظ
 

فتاد طائری از لانه و ز درد تپید

بزیر پر چو نگه کرد، دید پیکانی است

.

بگفت، آنکه بدریای خون فکند مرا

ندید در دل شوریده‌ام چه طوفانی است

.

کسیکه بر رگ من تیر زد، نمیدانست

که قلب خرد مرا هم ورید و شریانی است

.

ربود مرغکم از زیر پر بعنف و نگفت

که مادری و پرستاری و نگهبانی است

.

اسیر کردن و کشتن، تفرج و بازی است

نشانه کردن مظلوم، کار آسانی است

.

ز بام خرد گل اندود پست ما، پیداست

که سقف خانهٔ جمعیت پریشانی است

.

شکست پنجه و منقار من، ولیک چه باک

پلنگ حادثه را نیز چنگ و دندانی است

.

گرفتم آنکه بپایان رسید، فرصت ما

برای فرصت صیاد نیز، پایانی است

.

فتاد پایه، چنین خانه را چه تعمیری است

گداخت سینه، چنین درد را چه درمانی است

.

چمن خوش است و جهان سبز و بوستان خرم

برای طائر آزاد، جای جولانی است

.

زمانه عرصه برای ضعیف، تنگ گرفت

هماره بهر توانا، فراخ میدانی است

.

همیشه خانهٔ بیداد و جور، آباد است

بساط ماست که ویران ز باد و بارانی است

.

نگفته ماند سخنهای من، خوشا مرغی

که لانه‌اش گه سعی و عمل، دبستانی است

.

مرا هر آنکه در افکند همچو گوی بسر

خبر نداشت که در دست دهر چوگانی است

.

ز رنج بی سر و سامانی منش چه غم است

همین بس است که او را سری و سامانی است

.

حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد

زمانه را سند و دفتری و دیوانی است

.

کسی ز درد من آگه نشد، ولیک خوشم

که چند قطرهٔ خونم، بدست و دامانی است

.

هزار کاخ بلند، ار بنا کند صیاد

بهای خار و خس آشیان ویرانی است

.

چه لانه‌ای و چه قصری، اساس خانه یکی است

بشهر کوچک خود، مور هم سلیمانی است

.

ز دهر، گر دل تنگم فشار دید چه غم

گرفته دست قضا، هر کجا گریبانی است

.

چه برتریست ندانم بمرغ، مردم را

جز اینکه دعوی باطل کند که انسانی است

.

درین قبیلهٔ خودخواه، هیچ شقفت نیست

چو نیک درنگری، هر چه هست عنوانی است

رحمت و غفران خدا بر پروین اعتصامی بزرگ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.