گیتی ننهد ز سر سیه‌کاری
شعر

گیتی ننهد ز سر سیه‌کاری

گردون نرهد ز تند رفتاری

گیتی ننهد ز سر سیه‌کاری

.

از گرگ چه آمدست جز گرگی

وز مار چه خاستست جز ماری

.

بس بی بصری، اگر چه بینائی

بس بیخبری، اگر چه هشیاری

.

تو غافلی و سپهر گردان را

فارغ ز فسون و فتنه پنداری

.

تو گندم آسیای گردونی

گر یکمن و گر هزار خرواری

.

معماری عقل چون نپذرفتی

در ملک تو جهل کرد معماری

.

سوداگر در شاهوارستی

خر مهره چرا کنی خریداری

.

زنهار، مخواه از جهان زنهار

کاین سفله بکس نداد زنهاری

.

پرگار زمانه بر تو میگردد

چون نقطه تو در حصار پرگاری

.

یکچند شوی بخواب چون مستان

ناگه برسد زمان بیداری

.

آید گه در گذشتنت ناچار

خود بگذری، آنچه هست بگذاری

.

رفتند بچابکی سبکباران

زین مرحله، ای خوشا سبکباری

.

کردار بد تو گشت ز نگارش

آیینه دل نبود زنگاری

.

از لقمهٔ تن بکاه تا روزی

بر آتش آز دیگ مگذاری

.

بشناس زیان ز سود، تا وقتی

سرمایه بدست دزد نسپاری

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی