گاه سود و گه زیان میوریم
شعر

گاه سود و گه زیان میوریم

تا ببازار جهان سوداگریم

گاه سود و گه زیان میوریم

.

گر نکو بازارگانیم از چه روی

هرگز این سود و زیانرا نشمریم

.

جان زبون گشته است و در بند تنیم

عقل فرسوده است و در فکر سریم

.

روح را از ناشتائی میکشیم

سفره‌ها از بهر تن میگستریم

.

گر چه عقل آئینه کردار ماست

ما در آن آئینه هرگز ننگریم

.

گر گرانباریم، جرم چرخ چیست

بار کردار بد خود میبریم

.

چون سیاهی شده بضاعت دهر را

ما سیه کاریم کانرا میخریم

.

پند نیکان را نمیداریم گوش

اندرین فکرت کازیشان بهتریم

.

پهلوان اما بکنج خانه‌ایم

آتش اما در دل خاکستریم

.

کاردانان راه دیگر میروند

ما تبه‌کاران براه دیگریم

.

گرگ را نشناختستیم از شبان

در چراگاهی که عمری میچریم

.

بر سپهر معرفت کی بر شویم

تا بپر و بال چوبین میپریم

.

واعظیم اما نه بهر خویشتن

از برای دیگران بر منبریم

.

آگه از عیب عیان خود نه‌ایم

پرده‌های عیب مردم میدریم

.

سفلگیها میکند نفس زبون

ما همی این سفله را میپروریم

.

بشکنیم از جهل و خود را نشکنیم

بگذریم از جان و از تن نگذریم

.

بادهٔ تحقیق چون خواهیم خورد؟

ما که مست هر خم و هر ساغریم

.

چونکه هر برزیگری را حاصلی است

حاصل ما چیست گر برزیگریم

.

چونکه باری گم شدیم اندر رهی

به که بار دیگر آن ره نسپریم

.

زان پراکندند اوراق کمال

تا بکوشش جمله را گرد آوریم

.

تا بیفشانند بر چینندمان

طوطی وقت و زمان را شکریم

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی