مجنون عشق را دگر امروز حالت است
مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
.
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است
.
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است
.
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است
.
ای مدعی که میگذری بر کنار آب
ما را که غرقهایم ندانی چه حالت است
.
زین در کجا رویم که ما را به خاک او
واو را به خون ما که بریزد حوالت است
.
گر سر قدم نمیکنمش پیش اهل دل
سر بر نمیکنم که مقام خجالت است
.
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است
جز سر عشق هر چه بگویی بطالت است
.
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردم اقالت است
.
از هر جفات بوی وفایی همیدهد
در هر تعنتیت هزار استمالت است
.
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید جهالت است
سعدی
سلام
میبیمنم که جناب حافظ عین دختر مسر مدلی شدند😊
سلام
۱ نظر ثبت شده