ما را ز خیال تو چه پروای شراب است: نگاهی به ابیات حافظ
شعر حافظ

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است: نگاهی به ابیات حافظ

این شعر زیبا از حافظ، شاعر بزرگ ایرانی، تصویری از عشق، خیال، و دلبستگی به معشوق را به تصویر می‌کشد. حافظ با ظرافت می‌گوید:

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

او در این ابیات بیان می‌کند که عشق به معشوق به قدری قوی است که دیگر نیازی به شراب برای آرامش نیست. حتی خمخانه نیز در برابر قدرت عشق ناتوان است.

در ادامه، او می‌گوید:

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است

حافظ عشق به دوست را بالاتر از هر لذتی، حتی شراب بهشتی، می‌داند. در ادامه، او به دلگیری از دوری معشوق اشاره کرده و می‌گوید:

افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است

او به گذرا بودن دنیا و ناپایداری لذت‌های مادی اشاره دارد. در این بیت:

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

حافظ ما را به هشیاری و آگاهی از ناپایداری دنیا دعوت می‌کند.

در بیت دیگری، او به حضور معشوق در کنارمان اشاره می‌کند:

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

او معتقد است که معشوق همیشه در کنار ماست، اما موانع و نقاب‌هایی که بر دیدگانمان است، ما را از دیدن او باز می‌دارد.

در ادامه، حافظ به دلگیری از نصیحت‌های بیهوده اشاره می‌کند:

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

او فضای ذهن خود را خالی از نصیحت و پر از نغمه‌های عشق و موسیقی می‌داند.

در پایان، حافظ عشق، رندی، و نظر بازی را ویژگی‌هایی طبیعی در دوران جوانی می‌داند:

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

نظرات
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی