غزل ۳

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۴۴ ب.ظ

غزل ۳


روی تو خوش می‌نماید آینه ما

کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

...

چون می روشن در آبگینه صافی

خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

...

هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت

از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

...

صید بیابان سر از کمند بپیچد

ما همه پیچیده در کمند تو عمدا

...

طایر مسکین که مهر بست به جایی

گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا

...

غیرتم آید شکایت از تو به هر کس

درد احبا نمی‌برم به اطبا

...

برخی جانت شوم که شمع افق را

پیش بمیرد چراغدان ثریا

...

گر تو شکرخنده آستین نفشانی

هر مگسی طوطیی شوند شکرخا

...

لعبت شیرین اگر ترش ننشیند

مدعیانش طمع کنند به حلوا

...

مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست

دست فرومایگان برند به یغما

...

سعدی

🌸 با هم به کودکان سرطانی کمک کنیم 🌸

با کمک‌های کوچک خود، امید بزرگی در دل کودکان سرطانی بکاریم.

نظر شما برای ما ارزشمند است

💬 خوشحال می‌شویم دیدگاه ارزشمند شما را در بخش نظرات بخوانیم. تجربه‌های شما می‌تواند راهنمای دیگران باشد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی