طور تجلی
طور تجلی
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
...
گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را
...
گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را
...
رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را
...
از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
...
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را
...
طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را
...
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
...
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را
...
صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را
...
جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی را
...
شهریار
🌸 با هم به کودکان سرطانی کمک کنیم 🌸
با کمکهای کوچک خود، امید بزرگی در دل کودکان سرطانی بکاریم.
حمایت از کودکان محک
نظر شما برای ما ارزشمند است
💬 خوشحال میشویم دیدگاه ارزشمند شما را در بخش نظرات بخوانیم. تجربههای شما میتواند راهنمای دیگران باشد.