خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
***
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
***
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
***
همچنین بخوانید: کل کل دوشاعر برسر خلقت زن و مرد
***
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
***
جهانیان به جهان میدهند صحبت جانان
منم که صحبت جانان نمیدهم به جهانی
***
به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا
منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی
***
به رمز و راز دهان تو پی نمیبرم اما
به هر حدیث تو پی میبرم به راز نهانی
***
همچنین بخوانید: حافظ: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
***
شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی
***
در آستان تو کآنجا نیاز در نگشودهست
همه به پشت درند و گدای آبی و نانی
***
زبان به شکر همین یک زبان گشودمی ای دوست
اگر به هر سرِ موی من از تو بود زبانی
***
چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی
***
به غفلت از تو چه عمری تباه کردهام اکنون
امان نمیدهم از بیم غفلت تو به آنی
***
نه مستحق مکافات مومنیم و نه کافر
تجارتی نه به امّید سود و بیم زیانی
***
تو شهریار نبودی حریف عهد امانت
ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی
مزدشبانی - شهریار