الا ای آهوی وحشی کجایی
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
.
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
.
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
.
که میبینم که این دشت مشوش
چراگاهی ندارد خرم و خوش
.
که خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفیق بیکسان یار غریبان
.
مگر خضر مبارک پی درآید
ز یمن همتش کاری گشاید
.
مگر وقت وفا پروردن آمد
که فالم لا تذرنی فرداً آمد
.
چنینم هست یاد از پیر دانا
فراموشم نشد، هرگز همانا
.
که روزی رهروی در سرزمینی
به لطفش گفت رندی رهنشینی
.
که ای سالک چه در انبانه داری
بیا دامی بنه گر دانه داری
.
جوابش داد گفتا دام دارم
ولی سیمرغ میباید شکارم
.
بگفتا چون به دست آری نشانش
که از ما بینشان است آشیانش
.
چو آن سرو روان شد کاروانی
چو شاخ سرو میکن دیدهبانی
.
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سرمست
.
لب سر چشمهای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی
.
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز
که خورشید غنی شد کیسه پرداز
.
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
.
چنان بیرحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبودهست آشنایی
.
چو نالان آمدت آب روان پیش
مدد بخشش از آب دیدهٔ خویش
نکرد آن همدم دیرین مدارا
مسلمانان مسلمانان خدا را
.
مگر خضر مبارکپی تواند
که این تنها بدان تنها رساند
.
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کآن نگردد شهره بگذر
.
چو من ماهی کلک آرم به تحریر
تو از نون والقلم میپرس تفسیر
.
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
.
فرحبخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعر و مغز جان اجزاست
.
بیا وز نکهت این طیب امید
مشام جان معطر ساز جاوید
.
که این نافه ز چین جیب حور است
نه آن آهو که از مردم نفور است
.
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
.
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگانداز هجران در کمین است