آثار لیلا طیبی (رها) و سعید فلاحی( زانا کوردستانی) زوج شاعر + نمونه اشعار
لیلا طیبی با تخلص رها متولد ۱۳۶۹ محله دوخواهران شهر نهاوند، دارای تحصیلات کارشناسی حرفه ای مددکاری اجتماعی گرایش خانواده و دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی خانواده است. همسر ایشان سعید فلاحی با تخلص زانا کوردستانی متولد ۱۳۶۳ کرمانشاه، است.
از این زوج شاعر تاکنون سه جلد کتاب شعر مشترک چاپ و منتشر شده است.
- عشق پایکوبی میکند - چاپ اول ۱۳۹۹ انتشارات گنجور تهران- همراه با سعید فلاحی و مسیب عبدلپور. (مجموعه اشعار کوتاه)
- گنجشکهای شهر هم عاشقانه نگاهت میکنند! - چاپ اول ۱۳۹۹ انتشارات مانیان تهران - همراه با سعید فلاحی. (مجموعه هاشور در هاشور)
- عشق از چشمانم چکهچکه، میریزد! - چاپ اول ۱۳۹۹ انتشارات مانیان تهران - همراه با سعید فلاحی. (مجموعه هاشور)
- نمونه اشعار:
(۱)
وَ ماهی؛
به قلاب پناه برد
از--
هجومِ تنهائی!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۲)
کافر تر از آنم که،،،
"انسان"ت بدانم...
تو خدایگانِ منی
آی ی ی ی
--تندیسِ جاندار!
به اعجازِ
دستهای معجزهگرت
--مومنم!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۳)
وقتی که نیستی؛
اسیر زمستانم...
♥
کاش برگردی وُ،
با خودت'
-- کمی بهار بیاوری!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۴)
هر شب،،،
"دوستت دارمهای" محبوس در سینهام"،
با مرورِ خاطراتمان
از چشمهایم
-قطره،
-قطره،
میچکد!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۵)
نباشی،،،
هجومِ سکوتی وحشی
جای جای خانه را
تسخیر میکند!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۶)
بیهوده بود تکاپویم،،،
در فرهنگها...
♡
--هیچ واژهای،
معنای تو را نمیدهد!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۷)
فلاکت داشت
حالِ کارگرِ سیاه...
میان ثروتی بیپایان
در معدن الماس!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۸)
سرگیجهای بُهت برانگیزست'
-روایتِ تو..
یعنی:
چه ربطی دارد؛
خشکسالیهای جهان وُ،
سردرگمیهای چارفصل؟!
وقتی،،،
نباشی!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۹)
جای خالیی تو را
با چه میتوان پر کرد؟!
♡
قاب عکس؟
یا بغضهای شبانه؟!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱٠)
برایم،،،
اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
--[بودن در این شهر سیمانی،]
ﺍﻣﺎ،،،
ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجرهها،
ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱۱)
تنها؛
خیابانهای تهران را
زیر پا میگذارم.
میاندیشم:
--دخترکان لبنانی،
پای درختهای سیب،
یا ،،،
دوشیزگان فلسطینی،،،
--در سایهسار پرتقالها
با کدامین کابوس
معاشقه دارند؟!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱۲)
شعرهایم را،،،
مثله کردم وُ،
به آتش انداختم...
...
تو اما؛
ابراهیم بودی که،
از شعله و دود-
به پا خواستی!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱۳)
سراپا شعرم،
آه،،،
کسی نمیخواند مرا!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱۴)
--دستهی تبر،
یا،،،
-- کاغذ کتاب؟!
《 ¤》
انتخاب؛
با درخت نیست!
ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱۵)
وقتی از سپیدارِ پیر
تبر ساختند؛
به زوبینی فکر کرد؛
که از پَرِ عقاب
بر سینهاش خلید!
#لیلا_طیبی (رها(
■□■□■□■
(۱)
... از تو نشنیدهام،
"دوسـتتدارم" را امّا،
از چشمانت ؛
-- بارها،
-- بارها،
-- بارها!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۲)
چه توفیری دارد
--برای زندانی؛--
اگر،،،
لباسش سفید باشد
یا هر رنگی؟!..
همین کافیاست
که میداند وُ،
میدانیم:
روزگارش''"
سیاهست!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۳)
گیرم که آفتاب بر آیدوُ،
از لقاح با افقِ باکره
سایه روشن سحر،
--صبحی بزاید زیبا!
مرا چه سود که؛
بی تو--
همهی روزهایم
تاریک است!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۴)
چتر،
به چکارم میآید؟
¤
باران،،،
از چشمهایم میبارد!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۵)
کشندهتر از گلوله؛
نبودن توست...
--(مرگِ تدریجی!)--
وقتی،،،
روزهای سال تمام می شودوُ،
هنوز'
ندارمت!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۶)
هر شب حوالی یادت
--بساط میکنم!
گاهی بیا وُ
عشقی،
لبخندی،،
چیزی،،،
بخر !
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۷)
به اشک چشم آبیاری کردهام
مزرعهی انتظار را...
♡
وعدهی دیدارت را،
درو کن!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۸)
حکم میدهد اسفند:
--گیسوانت در بند بماند!
فروردین اما،،،
تردید میکند.
نومیدی ؛
چیز بدیست...
میدانم،
میدانم
هیچ اردیبهشتی'
عطر گیسوانت را
آزاد
نخواهد
کرد!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۹)
آییی مردم!
به آیههای کدام پیامبرِ کاذب
دل بستهاید؟!
که،
از عشق روی گردانید!؟
مگر فراموشتان شدهست
پیامبران راستین،
عاشق بودند!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱٠)
من،،،
پرندهام،
گلبوتهام...
اگرچه؛
شبیه تنهایی
--بیحجم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۱)
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدنهای
مادیانی گریز پا.
نه جراتِ تاختنم هست وُ،
نه یارای دل بریدن!
¤
--میل سقط شدن دارم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۲)
گفتند:
پدرم به آسمانها رفتهست؛
توسط ناسا،
شاید هم،
همراه فضانوردان بایکونور،،
--نمیدانم!
حالا؛
مدتیست،
به ایجاد رابطه با "ترامپ" وُ،
دوستی ی با "پوتین"!!
--میاندیشم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۳)
اندیشهام ،،،
پر است از روزنههایی که؛
سهم اندکام هستند،
از تمامِ روشنایی!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۴)
باورم نمیشود،
غروبی ضخیم
در تنت رخنه کند.
☆☆☆
تو که همیشه
همسایهی آفتاب بودی!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۵)
ماه را ،،،
درون باغچه
--چال کردم!
فردا بر درخت خرمالو
صدها فانوسِ گس،
--آویزان بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱۶)
بوی دسته ی"تبر" میداد،
--{در ذهنش}
وقتی نهالی که باغبان کاشت!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

عالی و زیبا سروده اید
احسنت
دستمریزاد
۱ نظر ثبت شده