داستان جالب درباره حکمت خدا
بهلول و مهمانی قاضی
بهلول شبی در خانهاش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را به او آورده بود. قاضی میخواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضی عذر بخواه! من امشب مهمان دارم و نمیتوانم بیایم.
حکایت پند لقمان
لقمان حکیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که
داستان جالب کشتی شیر و سگ
یک روز یک سگ آمد پیش شیر و گفت: سلام.
شیر گفت: علیک سلام، چه می گویی؟
سگ گفت: می خواهم با تو کشتی بگیرم.
شیر گفت: عجب رویی داری!
عکس پروفایل متولدین اسفند
پناه بردن به خدا
یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند: چنین بیماری، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند (و آن پادشاه بخورد تا درمان یابد)
حکایت های پند آموز و خواندنی
اشعار تبریک روز عرفه
روز عرفه آمد و دل غرق ثنا شد
روز خجل از معصیت و روز دعا شد
بار گنه و معصیت آورده گنهکار
روز کرم و رحمت بی حد خدا شد
داستان کوتاه و آموزنده آکواریوم
دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد، او یک اکواریم شیشهای ساخت و اونو با یک دیوار شیشهای دو قسمت کرد.
حکایات تاریخی و آموزنده
ظلم بر کوتاه قد
انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو انوشیران گفت: کسی بر کوته قامت ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا! آن که بر من ستم راند، از من کوتاه تر است. خسرو بخندید و دادش بداد.