۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حافظ» ثبت شده است


فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
 

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

دل من در هوای روی فرخ

بود آشفته همچون موی فرخ

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

گلچینی از اشعار حافظ

.

.

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

مکتب حافظ


گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

...

مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

...

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

...

نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

...

هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا

...

توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

...

بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا

...

سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا