شعر عشق

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۴۳ ب.ظ

من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم

چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

.

ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن

نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

.

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن

نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم

.

نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت

نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم

.

بسم از قبول عامی و صلاح نیک نامی

چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم

.

تن من فدای جانت سر بنده وآستانت

چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم

.

چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد

نه مروتست اگر من نظر تباه دارم

.

چه شبست یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد

که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم

.

مکنید دردمندان گله از شب جدایی

که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم

.

که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی

تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم

.

چشم چپ خویشتن برآرم

تا چشم نبیندت به جز راست


تاپ ناز

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.