بشنوید ای دوستان این داستان

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ب.ظ
 بشنوید ای دوستان این داستان

خود حقیقت نقد حال ماست آن

.

بود شاهی در زمانی پیش ازین

ملک دنیا بودش و هم ملک دین

.

اتفاقا شاه روزی شد سوار

با خواص خویش از بهر شکار

.

یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه

شد غلام آن کنیزک پادشاه

.

مرغ جانش در قفس چون می‌طپید

داد مال و آن کنیزک را خرید

.

چون خرید او را و برخوردار شد

آن کنیزک از قضا بیمار شد

.

آن یکی خر داشت و پالانش نبود

یافت پالان گرگ خر را در ربود

.

کوزه بودش آب می‌نامد بدست

آب را چون یافت خود کوزه شکست

.

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست

گفت جان هر دو در دست شماست

.

جان من سهلست جان جانم اوست

دردمند و خسته‌ام درمانم اوست

.

هر که درمان کرد مر جان مرا

برد گنج و در و مرجان مرا

.

جمله گفتندش که جانبازی کنیم

فهم گرد آریم و انبازی کنیم

.

هر یکی از ما مسیح عالمیست

هر الم را در کف ما مرهمیست

.

گر خدا خواهد نگفتند از بطر

پس خدا بنمودشان عجز بشر

.

ترک استثنا مرادم قسوتیست

نه همین گفتن که عارض حالتیست

.

ای بسا ناورده استثنا بگفت

جان او با جان استثناست جفت

.

هرچه کردند از علاج و از دوا

گشت رنج افزون و حاجت ناروا

.

آن کنیزک از مرض چون موی شد

چشم شه از اشک خون چون جوی شد

.

از قضا سرکنگبین صفرا فزود

روغن بادام خشکی می‌نمود

.

از هلیله قبض شد اطلاق رفت

آب آتش را مدد شد همچو نفت

مولانا

مولانا