مجله اینترنتی مروارید
مجله ای برای تمامی سلیقه ها
سخنان ارزشمند
داستان
شعر
بدگویی
دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ب.ظ
سرگرمی
بدگویی
یکی نزد حکیمی آمد و گفت: خبر داری فلانی دربارهات چهقدر غیبت و بدگویی کرده؟
حکیم با تبسم گفت: او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید؛ تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟
ستاره
داستان
نظرات (۱)
حسین
،
۲۶ آذر ۹۷، ۱۹:۱۶
بسیار زیبا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!