اگر لذت ترک لذت بدانی

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ب.ظ

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر شهوت نفس، لذت نخوانی

.

هزاران در از خلق بر خود ببندی

گرت باز باشد دری آسمانی

.

سفرهای علوی کند مرغ جانت

گر از چنبر آز بازش پرانی

.

ولیکن تو را صبر عنقا نباشد

که در دام شهوت به گنجشک مانی

.

ز صورت پرستیدنت می‌هراسم

که تا زنده‌ای ره به معنی ندانی

.

گر از باغ انست گیاهی برآید

گیاهت نماید گل بوستانی

.

دریغ آیدت هر دو عالم خریدن

اگر قدر نقدی که داری بدانی

.

به ملکی دمی زین نشاید خریدن

که از دور عمرت بشد رایگانی

.

همین حاصلت باشد از عمر باقی

اگر همچنینش به آخر رسانی

.

بیا تا به از زندگانی به دستت

چه افتاد تا صرف شد زندگانی

.

چنان می‌روی ساکن و خواب در سر

که می‌ترسم از کاروان باز مانی

.

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع مکن تا توانی

.

صدف وار باید زبان درکشیدن

که وقتی که حاجت بود در چکانی

.

همه عمر تلخی کشیدست سعدی

که نامش برآمد به شیرین زبانی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.