۱۹۷ مطلب با موضوع «سرگرمی» ثبت شده است
داستان جالب قصر پادشاه
بخت بیدار
تفاوت بهشت وجهنم
مردی از پروردگار درخواست نمود تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد.
مردمان روزگار ما
پیرمرد بر صندلی اش روی ایوان نشسته بود و پیپ می کشید.
دوستی شاعر و فرشته
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
مشاور و چوپان
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود.
خرید سند جهنم
در قرون وسطی کشیشان، بهشت را به مردم می فروختند
تلاش و کار روزانه یک مادر واقعی
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم". مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت
خرید زمان یک ساعت ویژه بابا
مردی، دیروقت، خسته از سرکار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود:
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
قشنگ متفاوت باش
شیوانا در گوشه ای از بازار مشغول خرید بود.