۴۷ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

شعر یاریمین قاصدی از زبان استاد شهریار

هلال محرم


محرم دیر ، خانیم زینب عزاسی

بیزی سسلر حسینین کربلاسی

...

یولی باغلی قالیب دشمن الینده

داها زوارینین یوق سس- صداسی

...

آیین آیینه


وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای

کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست

آسایش بزرگان


شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست:

برای خاطر بیچارگان نیاسودن

...

آرزوها۱


ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن

دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

...

آتش دل


به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

که هر که در صف باغ است صاحب هنریست

...

بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را

شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

...

بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است

بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست

...

جواب داد که من نیز صاحب هنرم

درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

...

میان آتشم و هیچگه نمیسوزم

هماره بر سرم از جور آسمان شرریست

...

علامت خطر است این قبای خون آلود

هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست

...

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست

...

خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست

...

از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت

که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست

...

یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه

ز خوب و زشت چه منظور؟ هر که را نظریست

...

نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد

صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست

...

میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند

که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست

...

تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین

بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست

...

ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

که آتشی که در اینجاست آتش جگریست

...

هنر نمای نبودم بدین هنرمندی

سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست

...

گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت

بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست

...

تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی

هنوز آنچه تو را مینماید آستریست

...

از آن، دراز نکردم سخن درین معنی

که کار زندگی لاله کار مختصریست

...

خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت

که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست

...

کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید

اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست

...

پروین اعتصامی

فریده


هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیست

این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست

...

آن سروناز هم که به باغ ارم در است

فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست

...

نرگس دریده چشم به دیدار او ولی

دیدار آفتاب به چشم دریده نیست

...

در بزم او که خفته فرو پلک چشمها

غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست

...

هر آهوئی به هر چمنی می چرد ولی

آن آهوئی که در چمن او چریده نیست

...

زلفش بریده رشته پیوند دل ولی

خود رشته ای که دل دمی از وی بریده نیست

...

از شهریار غیر گناه مجردی

یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست

...

شهریار

همت ای پیر


پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست

همه آفاق پر از نعره مستانه تست

...

در دکان همه باده فروشان تخته است

آن که باز است همیشه در میخانه تست

...

دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز

زیور زلف عروسان سخن شانه تست

...

ای زیارتگه رندان قلندر برخیز

توشه من همه در گوشه انبانه تست

...

همت ای پیر که کشکول گدائی در کف

رندم و حاجتم آن همت رندانه تست

...

ای کلید در گنجینه اسرار ازل

عقل دیوانه گنجی که به ویرانه تست

...

شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل

هر که توفیق پری یافته پروانه تست

...

همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست

همه بازش دهن از حیرت دردانه تست

...

زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد

چشمک نرگس مخمور به افسانه تست

...

ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان

شهریار آمده دربان در خانه تست

...

شهریار